گام بر خاک نهادن و زنده بودن خاک را احساس کردن، دست در خاک فرو بردن، چونان که به شستشویی گوارا، رو را به زلالی بهار سپردن و دیگر شدن، حال دیگر یافتن، از نگاه دیگر نگریستن، به بصیرت رسیدن و چشم باز کردن به جهانی که دیگر می شود، به جانی که درگذر دیرینۀ روزان و شبان پیرسال، ناگهان جوان می شود، جوانه می زند، با شوقی کودکانه به جوانه هایش می نگرد، دست بر جوانه هایش می کشد، خود را به ناگهان تازه می یابد. حس خوی تازه، حس حالی تازه، حالی احسن، حالی شگفت، حالی تازه از همواره هایی که بهار با خود به ارمغان می آورد، حالی که انگار برای اولین بار در او دمیده می شود.
زمین، زمین مهربان که در تازه ترین و شگفت ترین تحول خود، ناگهان سینه می گشاید، مادروار؛ و بهار با تازه ترین و شگفت ترین جلوۀ خود به تجلیل زمین می آید، با نگاهی سبز، با دستهایی سبز، با سبزترین تکراری که به صبوری با خود می آورد از سرانگشتانش طراوت سلسبیل می تراود و از شانه هایش عطر طوبی می چکد.
و بهار این گونه از راه می رسد: با لبی و صد هزاران خنده، با توشه ای از ضربانهای باغ بهشت برای قلب منقلب خاک.
***
ابوریحان بیرونی دانشور بزرگ ایران در باب جشن نوروز می نویسد: «اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین آنست که اول روزی است که زمانه و بدو فلک آغازید گشتن.» نوروز در نزد مردم مسلمان ایران تنها جشنی ساد نیست. آغاز خلقت و روز شکوفایی حیات بر گسترۀ کرۀ خاک. در نوروز زندگی آغاز می شود و از همین روست که تقویم ایرانیان بر مبنای جشن آغاز حیات طبیعت تدوین شده است. همگان زندگی خویش را با حلول نوروز بزرگ پیوند می زنند و با درآمدن این روز فرخ، زندگی شور و نشاطی تازه می یابد و به اعتباری حیات دوباره آغاز می شود. صولت سرما شکسته می شود و گرمی و طراوت و سبزی و روشنی بر بسیط زمین میهمان می شود. به همین جهت هم در نزد ما نوروز تنها نه روز نخست سال که روز نخست زندگی، آفرینش و حیات است.
روز نو آغاز تحول است. از همین روست که در پیشانی هر سال بر سفره ای که به سبزه و آینه و آب زینت داده شده دعا می خوانیم و از حضرت دادار پاک می خواهیم که حیات ما را در معرض تحول قرار دهد، تحولی ژرف و عمیق. در نوروز همه چیز رنگ تازگی می گیرد. کدورتهای دیرپا در گرمای جان بخش محبت رنگ می بازند؛ سرزندگی، همدلی و همراهی عرصۀ دلها را فتح می کند.
این گاه شماری دقیق و زیبا نشان از کمال ذوق ایرانیست که جشن حیات طبیعت را با شالوده های فرهنگ اسلامی خویش پیوند ناگسستنی زده و ایران و نوروز چون دو نام خویشاوند بر صحیفۀ تاریخ بشری ثبت و ضبط شده اند. این انتخاب نیکو موجب شده همسایگان ایران و دیگر ملل نیز با ما ایرانیان همراه شوند و جشن نوروز تنها در حصار قومیت ما نماند. از قلب اروپا، تا اقصی نقاط چین نوروز گرامی داشته می شود و آغاز بهار با نام بهاری ایران پیوند خورده است.
با طلوع خورشید اسلام و ورود ظفرمندانه این دین آسمانی به ایران باز هم نوروز در عرصۀ حیات قوم ایرانی باقی ماند و ایران با تشیع پیوند خورد و بنا به اقوالی نوروز، روز آغاز خلافت بزرگ مرد تشیع مولا علی(ع) شد. از همین رو نوروز جشن دینی شد و ملیت ایرانی مذهب تشیع در پیوندی مبارک به ایرانی هویت بخشید و نوروز در این میانه به عنوان یکی از ایستارهای اساسی و قویم باقی ماند.
***
سال که نو شود، دلمان را در چشمۀ نور می شوییم و زنگار کدورت را به زلال بیکران محبت می زداییم زندگی روشنی می یابد و ما با توانی تازه بر گسترۀ کرۀ خاک به جشن میلاد هستی قدم می نهیم.
با آغاز بهار، جوشش دوبارۀ حیات آغاز می شود، نوروز جشن میعاد با زندگی طبیعت است.
بهار آمد، بهار آمد، بهار مشکبار آمد نگار آمد، نگار آمد، نگار بردبار آمد
صبوح آمد، صبوح آمد صبوح راح و روح آمد خرامان ساقی مه رو، به ایثار عقار آمد
صفا آمد، صفا آمد، که سنگ و ریگ روشن شد شفا آمد، شفا آمد شفای هر نزار آمد
حبیب آمد حبیب آمد به دلداری مشتاقان طبیب آمد، طبیب آمد طبیب هوشیار آمد
سماع آمد، سماع آمد سماع بی صداع آمد وصال آمد، وصال آمد وصال پایدار آمد
ربیع آمد، ربیع آمد ربیع بس بدیع آمد شقایقها و ریحانها و لاله خوش عذار آمد
کسی آمد، کسی آمد که ناکس زو کسی گردد مهی آمد، مهی آمد که دفع هر غبار آمد
دلی آمد، دلی آمد که دلها را بخنداند میی آمد، میی آمد که دفع هر خمار آمد
کفی آمد، کفی آمد که دریا دُر از او یابد شهی آمد، شهی آمد که جان هر دیار آمد
کجا آمد کجا آمد کز اینجا خود نرفتست او ولیکن چشم گه آگاه و گه بی اعتبار آمد
ببندم چشم و گویم شد گشایم گویم او آمد و او در خواب و بیداری قرین و یار غار آمد
کنون ناطق خمش گردد، کنون خامش به نطق آید رها کن حرف بشمرده که حرف بی شمار آمد